کد 645 – 22/11/89
د لبرعزیزسابق من ، گفتم درد دلی باتو کرده باشم
- هرساله یک دهه منتظرمی ماندم تا توفرابرسی ، یادت هست ؟
- بافرارسیدنت سرازپانمی شناختم تا به دیدارت بشتابم ، یادت هست ؟
- هم صدا باهمه عشاقت ترافریادمی زدم ونردعشق می باختم ، یادت هست ؟
- اسطوره ملی من وما بودی وبه وجدمی آمدیم ، یادت هست ؟
اما ، دربه پاشنه مهرومحبت نچرخید ، جاه طلبی ، خودخواهی ودیکتاتوری به جانمان افتاد ، به جان نحیف من ، به جان ظریف تو
به اجبارترا به خانه خودبرد ، بسان ارث پدری
عشق ورزی من وامثال من به ترابه پای حساب خودنوشت ، ماجزء آمارطرفداران اوثبت می شدیم وپُزش رامی داد
ازغفلت جَستم وبه خودآمدم وبنای قطع دست دیکتاتور ، حداقل ، ازدامان خودکردم
میدانی که چنان به توچسبیده که درآغوش گیریت محال می نماد ، پس
به من حق بده که ازتوقطع امید وهووسرت آورم
برآنم تا به خواستگاری 25 بهمن بروم ، دعاکن تا موفق باشم
د لبرعزیزسابق من ، گفتم درد دلی باتو کرده باشم
- هرساله یک دهه منتظرمی ماندم تا توفرابرسی ، یادت هست ؟
- بافرارسیدنت سرازپانمی شناختم تا به دیدارت بشتابم ، یادت هست ؟
- هم صدا باهمه عشاقت ترافریادمی زدم ونردعشق می باختم ، یادت هست ؟
- اسطوره ملی من وما بودی وبه وجدمی آمدیم ، یادت هست ؟
اما ، دربه پاشنه مهرومحبت نچرخید ، جاه طلبی ، خودخواهی ودیکتاتوری به جانمان افتاد ، به جان نحیف من ، به جان ظریف تو
به اجبارترا به خانه خودبرد ، بسان ارث پدری
عشق ورزی من وامثال من به ترابه پای حساب خودنوشت ، ماجزء آمارطرفداران اوثبت می شدیم وپُزش رامی داد
ازغفلت جَستم وبه خودآمدم وبنای قطع دست دیکتاتور ، حداقل ، ازدامان خودکردم
میدانی که چنان به توچسبیده که درآغوش گیریت محال می نماد ، پس
به من حق بده که ازتوقطع امید وهووسرت آورم
برآنم تا به خواستگاری 25 بهمن بروم ، دعاکن تا موفق باشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر